مقدمه
پدیدهی ملیگرایی یکی از مهمترین نیروهای محرک در تحولات سیاسی و اجتماعی دو قرن اخیر به شمار میآید. اندیشمندانی چون فاكنهایم، ارنست گلنر و بندیکت اندرسون با تأکید بر قدرت و تأثیر عمیق این پدیده، آن را عاملی تعیینکننده در شکلگیری هویتهای جمعی و دولتهای مدرن دانستهاند. اهمیت این موضوع بهویژه پس از جنبشهای ضداستعماری در آفریقا و آسیا افزایش یافت؛ جنبشهایی که در پی رهایی از استعمار و تأسیس دولتهای مستقل بر پایهی اصول ملیگرایی برآمدند. نمونههای مصر، عراق و سوریه بهوضوح نشان میدهند که ملیگرایی در قرن بیستم ابزاری کارآمد برای بسیج تودهها و مقاومت در برابر سلطه خارجی بوده است.
– طرح مسئله
با وجود نقش تاریخی ملیگرایی، پرسشهای اساسی همچنان مطرحاند:
-
آیا ملیگرایی در جوامعی با تنوع قومی، زبانی و مذهبی ـ مانند ایران ـ میتواند به ساخت دولتهای پایدار کمک کند؟
-
آیا قومیت و ملیگرایی نیرویی بنیادی برای شکلدهی به دولت است، یا بالعکس، دولت مدرن بستری برای خلق هویت ملی فراهم میسازد؟
این پرسشها در نظریههای بنیانگذاران مطالعات ملیگرایی مانند گلنر و اندرسون جایگاه ویژهای یافتهاند. با این حال، نکتهی قابلتوجه آن است که متفکرانی چون کارل مارکس و فریدریش انگلس، علیرغم اهمیت موضوع، نظریهای جامع و مستقل در این زمینه ارائه نکردهاند.
– تحلیل
تجربههای تاریخی در جهان عرب نشان میدهد که گفتمان ملیگرایی بیش از آنکه به پروژهای نظری و ساختاری بدل شود، عمدتاً به ابزاری برای بسیج تودهها محدود مانده است. شکست پروژههای وحدتگرایانه و ناکامی دولتهای ملی عربی در ایجاد ثبات سیاسی و اجتماعی، نمونهی بارز این وضعیت است. عراق پس از سقوط دولت مرکزی نشان داد که قومیت عربی بهتنهایی قادر به پوشش و یکپارچهسازی تنوعهای مذهبی و قومی نیست.
از سوی دیگر، تحولات جنبش کردی به رهبری عبدالله اوجالان، نمونهای از عبور از چارچوب سنتی ملیگرایی به سمت مدلهای دموکراتیک و شهروندمحور است. تغییر راهبرد از قومیت بسته به پروژهای سیاسی ـ مدنی در چارچوب دموکراسی، نهتنها انسجام اجتماعی و اقتصادی کردها را تقویت کرد، بلکه امکان نقد گذشته و تدوین چشمانداز آینده را فراهم آورد.
-احواز و ضرورت پروژهی ملی ـ دموکراتیک
در پرتو این تحولات نظری و تجربی، تلاش ملت احواز برای تدوین پروژهای ملی و فراگیر ضرورتی تاریخی و تمدنی تلقی میشود. چنین پروژهای باید بر اصول دموکراسی، حقوق شهروندی، و عبور از مرزبندیهای قبیلهای و عشیرهای استوار گردد. تنها با این رویکرد است که میتوان مفهومی واقعی از مقاومت ملی را محقق ساخت، راه استقلال را ترسیم کرد و دولتی کارآمد و پایدار بنیان نهاد.
همچنین هر پروژه یا گفتمان آزادیبخش احوازی که بر پژوهش علمی عمیق استوار نباشد و با واقعیتهای متغیر جهانی هماهنگ نشود، نمیتواند از حمایت جدی در عرصهی بینالمللی برخوردار گردد. تجربههای ناکام منطقهای نیز نشان دادهاند که اتکای صرف بر الگوهای شکستخورده، نتیجهای جز تکرار ناکامیها در پی نخواهد داشت.
در نتیجه ملیگرایی بهعنوان یکی از مهمترین مفاهیم سیاسی ـ اجتماعی قرنهای نوزدهم و بیستم، همچنان در کانون بحثهای نظری و تجربی باقی مانده است. با این حال، تحولات اخیر نشان دادهاند که مدلهای سنتی ملیگرایی توانایی پاسخگویی به نیازهای جوامع چندقومیتی را ندارند. گذار به مدلهای دموکراتیک، شهروندمحور و چندفرهنگی ضرورتی اجتنابناپذیر است. برای ملت احواز نیز آیندهای پایدار تنها در گرو تدوین چنین پروژهای خواهد بود؛ پروژهای که فراتر از گفتمان بسیجگرایانه حرکت کند و بنیانی علمی، نظری و عملی برای دولتسازی فراهم آورد.
نوسینده مهندس حسین علی الاحوازی
تدوین و نگارش در واحد بخش فارسی رواد النهضه
منابع پیشنهادی برای مطالعه بیشتر
- Gellner, Ernest. Nations and Nationalism. Cornell University Press, 1983.
- Anderson, Benedict. Imagined Communities: Reflections on the Origin and Spread of Nationalism. Verso, 1983.
- Hobsbawm, Eric J. Nations and Nationalism since 1780: Programme, Myth, Reality. Cambridge University Press, 1990.
- Smith, Anthony D. Nationalism: Theory, Ideology, History. Polity Press, 2001.
- Calhoun, Craig. Nationalism. University of Minnesota Press, 1997.