فصل سوم) انترناسیونالیسم اسلامی و اسلامگرایان اپوزیسیون
انترناسیونالیسم اسلامی بر چهار اصل استوار بوده است:
اولاً جهاد با کفار به عنوان عامل وحدت بخش و تقویت کننده پایگاه اجتماعی و قدرت تودهای این گروهها مورد توجه قرار میگیرد. در این مقوله مبحث دشمن دور و دشمن نزدیک مورد توجه قرار گرفته است. بنابراین غرب ستیزی و یهود ستیزی به عنوان دشمن دور و دشمن نزدیک را آلسعود حجاز میدانند و البته گروههای جهادی سنی، نظام تشیع ایرانی/صفوی را اولین دشمن نزدیک می دانند. دوری از جنگ و تنش باعث سست شدن این نظامها می گردد، زیرا پایگاه اجتماعی خود را از دست میدهند.
ثانیاً اینکه اسلام از آغاز ظهور خویش داعیه حکومت جهانی داشته است پس تا رسیدن به آن به جهاد علیه کفار ادامه خواهد داد. گروههای جهادی آزادیبخش با عملیات نظامی یا کودتا یا انقلاب باید به حکومت برسند و امارات اسلامی خود را بسازند که تحت فرمانروایی فردی خلیفه مسلمین جهان و منویات او اداره شود.
ثالثاً اینکه مقیاسهای اسلامی مقیاسهای جهانی است نه ملی و قومی و نژادی بنابراین ایدئولوژی باید ملتها را برای هدف مشترک که همانا مبارزه با کفار است، پیوند زده و بدون مرز نماید.
رابعاً قوانین اسلامی باید به هر نحوی بر مردم حاکم باشد، دولت اسلامی میتواند از الگوی مشروطه اسلامی تبعیت کند و پارلمان داشته باشد اما قوانین شریعت معیار خواهد بود،آنها در حوزه علوم انسانی به شدت سنتی هستند و در بحثهای مربوط به انتخابات، دولت مدرن و حقوق زنان سنتی و خشن عمل میكنند.
ساختارهای سازمانی:
ایدئولوژی، نیروی محرک موثر و اصلی «گروههای تندرو» و «دولتهای در سایه» دین مدار هستنند. این گروهها هیچ رویکرد دکترینی جامعی نداشته و بیشتر مجموعهای از احکام حقوقی و دکترینی دارند که توسط رهبران دینی و حاکم وضع میشود که ویژگیهای زمانی و مکانی خود را به اندیشه متأخران نظام فکری خود اضافه میکنند. لذا انترناسیونالیسم اسلامی بیش از هرچیز وابسته به رهبران کاریزماتیکی است که در قید حیات هستند و گروههای تندرو آنها با مرگ آن رهبران به سادگی از هم میپاشد. جایگزینی این رهبران تنها در صورتی موفق خواهد بود که جانشین جدید کاریزمای بیشتری داشته و یا افراطی تر از بنیانگذاران باشد. ولی در هر صورت در خوشبینانهترین حالت، تغییر رهبر به هر دلیل ، موجب ریزش و انشعاب گردیده و به تضعیف سازمان میانجامد.
انترناسیونالیسم اهل تسنن همانا جهادگرایی سلفی است و به جریانی در درون سلفیگری گفته میشود که دیدگاههای سلفیگریِ علمی را رد کرده و جهاد و خشونت را راهی مناسب و ضروری برای مقابله با حملات غرب و حاکمان کشورهای اسلامی علیه اسلام میدانند. ایدئولوژی سلفی–جهادی الهامبخش بسیاری از گروههای مسلح مانند القاعده و داعش در آغاز قرن ۲۱ بودهاست. هدف آنان پاک کردن جامعهٔ اسلامی از رفتارهای غیراسلامی است. ریشههای این دیدگاه را ممکن است در حرکتهای رادیکال جهادی در دههٔ ۱۹۸۰ میلادی در مصر بتوان یافت. این گروهها متون اسلامی و تاریخ را باز تفسیر نموده و بر آیات نظامی قرآن و تاریخ نظامی اسلام تأکید بسیار دارند.
انترناسیونالیسم اسلامی از دو قسمت تشکیل میشود:
شیعه آن معتقد است که شیعه با سنی در برابر صهیونیسم و غرب متحد است
شیعه داعیه رهبری اهل تسنن را دارد، لذا باید بتواند فعالیت های آنها را به بهترین نحو مصادره به نفع کند.
درحالیکه سر سنی آن در صدر اولویت جهادی خود، برخورد علیه شیعیان وحذف فیزیکی آنان وآنچه امتداد صفوی می نامد قرار داده اند و اولویت جهاد را در عراق ابتدا علیه شیعیان و حامیان ایران سپس علیه نیروهای اشغالگر غربی اعلام مینمایند.
و اما «ایمن الظواهری» با انتشار کتابی موسوم به «تبرئه ملت قلم و شمشیر» مرزهای انترناسیونالیسم اسلامی در اهل سنت را از تشیع جدا نمود. در این کتاب، رویکرد سلفی ـ جهادی، به اختصار، شامل اصول ذیل است:
1- همه رژیمهای خاورمیانه مرتد هستند چون حکومت آنها براساس آنچه خداوند گفته است نیست.
2- ارتش، پلیس و نهادهای اطلاعاتی و قضایی، کشورهای منطقه، مرتد بوده و حامی جباران هستند.
3- احزابی که دموکراسی را به عنوان راهی برای رسیدن به قدرت انتخاب میکنند، مرتد هستند.
مهمترین تفاوت بین القاعده و گروه زرقاوی (که در آن زمان با نام «جماعت التوحید و الجهاد» شناخته میشد)، این بود که گروه زرقاوی همه شیعیان، علمای حکومتی و نمایندگان پارلمانهای خاورمیانه را تکفیر میکرد اما القاعده فقط علمای برجسته شیعه، دولت و نظامیان را کافر میداند و نه همه شیعیان را.
طالبان افغانستان نیز، سر شیعه را فاسد و دروغگو معرفی مینماید و بر سر موضوعاتی چون حکومت غیر خدایی، اتحاد با کافران علیه مسلمانان، حمایت از ظالمان و متجاوزان که به ایران نسبت دادهاند یکی از اهداف خود را مبارزه با آنان میداند.
انترناسیونالیسم اسلامی و شیعه گری:
تشیع ایرانی از مردم میخواهد دستورهای روحانیون و سیاسیون را کورکورانه بپذیرند. ایدئولوژی شیعی صفوی متکی بر خالی کردن ذهن انسان از فکر انتقادی و پرکردن خلأ فکری با ترس از عقلانیت، تقدیرگرایی و تسلیم است. از شیعیان دعوت میکند فضیلت دست کشیدن از ظرفیتهای فکری و عقلانی خود را بپذیرند و قدر بدانند. آنها باید غریزه و توانایی خود را بخاطر نفع ثواب دنیوی و اخروی که روحانیون وعده میدهند سرکوب کنند. تودهها باید از هرگونه ادعای تفکر و ابتکار فردی چشم بپوشند. به ظرفیتهای انسانی خود و نیز تلاشهای همنوعان خود بیاعتماد باشند. از شرکت در سازمانهای اجتماعی که از افکار مستقل و فردی آنها سرچشمه میگیرد خودداری کنند. آنان با چشم پوشی از قدرت تفکر و عمل مستقل، باید در هر شئون زندگی خود همواره از رهنمودهای علمای شیعی استقبال کنند. لازم به ذکر است که این ایدئولوژی نفرت مردم را نسبت به اهل سنت تقویت میکند.
ایدئولوژی آخرالزمانی:
در سال ۱۹۴۸، کشور اسرائیل اعلان استقلال کرد و جنگ دوول عربی با اسرائیل آغاز شد و علماء شیعه به فکر این افتادند که در شرایط موجود بتوانند از فرصت استفاده نموده و پایگاه اجتماعی خود را با یک ایدئولوژی جدید بر مبنای تسخیر اسرائیل توسط شیعیان پایه ریزی نمایند. قم به این فکر افتاد که با تحریف آثار علمائی که از دنیا رفته بودن، اهداف خود را پیش ببرند یکی از آنها علامه مجلسی بود که دو قرن پیشتر از دنیا رفته بود. از قول علامه مجلسی حدیثی آوردند که امام محمدباقر امام پنجم شیعیان منتصب بود که پیرامون «وقایع حتمیه» که یکسال قبل از ظهور امام دوازدهم شیعیان به وقوع می پیوندد به سبک نوسترآداموس پیشگویی می کرد. این حدیث که بیشتر به یک رمان حماسی به سبک شاهنامه فردوسی بود قهرمان اول آن یکی از سادات ایرانی بنام «سید خراسانی» و معاون وی که یک نظامی ایرانی بنام «شعیب بن صالح!» بود داستانی می سراید که مشابه داستان رستم و دیو سپید می باشد که در آن امام پنجم شیعیان می گوید ابدا هیچ قیامی نکنید تا یک رهبر فارس ایرانی برای شما پیدا شود و پیشگویی می کند که تمام رهبران و گروههای جهادی عراقی بی عرضه بوده و پیش از قیام ایرانیان توسط سلفیها در عراق قتل عام خواهند شد سپس اضافه می کند که ابتدا ایرانیان در کربلا با سلفی ها جنگیده و امام دوازدهم در مکه ظهور می کند و یارانش مانند علاءالدین بجای قالیچه پرنده بر ابرها سوار می شوند و به مکه می آیند و سپس «رجعت» اتفاق افتاده و تمام رجال مطرح شیعه از گور بر می خیزند و اینچنین سپاه شیعه تکمیل میشود و با این سپاه به کمک ایرانیان می شتابند و دشمن را در کربلا شکست میدهند و سپس در اتحاد با شیعه عرب به سوریه لشکرکشی نموده و رهبر سلفی ها را در سوریه شکست میدهند (که اسم ابوسفیان را هم بر وی نهاده اند) سپس به اسرائیل لشگر کشی می کنند و قدس را آزاد می کنند و شیعیان کل جهان را به ارث میبرند! در این داستان انتقام امام حسین در کربلا توسط ایرانیان گرفته شده، انتقام حضرت علی از معاویه در سوریه گرفته میشود و سپس یهودیان را در اسرائیل شکست داده و دولتشان را سرنگون می سازند!
شیعه ایدئولوژی دارد که در آن قربانی و مظلوم تاریخ اسلام و جهان است که حق و حقوقشان توسط خلفای اهل سنت غصب شده و حالا باید هم از آنها و هم از دنیای کفر انتقام بگیرند و جهاد کنند. در پیشگویی شبهه داستان منصوب به علامه مجلسی، این قربانیان به آرزوی خود که انتقام نظامی در خاورمیانه است، می رسند و دول اهل سنت و یهود را شکست داده و بر خاورمیانه و جهان حکمرانی می کنند. در این داستان که البته مثلاً حدیث است، صراحتا عنوان می گردد که شیعه فقط با یک رهبر فارس می تواند پیروز شود و شیعیان را نسبت به رهبری روحانیون و بزرگان شیعه عراق بدبین می کنند و با نقل آن از امام پنجم شیعیان، آنرا فصل الخطاب قرار میدهند.
اما چیزی که در عمل ثابت شد اینست که این ایدئولوژی چیزی نیست جز خلافت خلفای دست ساز قدرتهای فرامنطقهای که طبقه فقیر جامعه را مسلح و از احساسات مذهبی آنان سوء استفاده می کنند.
همدستی با چین و روسیه:
آنها پس از فروپاشی اردوگاه شرق و پایان جنگ سرد، خود را جایگزین بلوک شرق معرفی می کنند و عنوان می دارند که خلیفه ای هستند سردمدار ضدیت با امپریالیسم غرب، تا احساسات ضد غربی را حول خود متحد نموده و از آن کوریدور تجاری و نظامی بسازند برای در دست گرفتن نبض انرژی و قدرت اقتصادی. آنها نیاز دارند تا روسیه و چین را انکار کنند و آنها را ضعیف و مشغول به امور خود معرفی کنند. آنها مجبورند که امپریالیسم شرقی را کمرنگ جلوه دهند تا خود را تنها قهرمان رو در روی غرب نشان دهند.
شعار «نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی» در همین راستا برای منحرف کردن افکار عمومی و تقویت پایگاه های اجتماعی در اوایل انقلاب 1357 داده می شد.
بنابراین که اسلامگرایان همیشه تلاش می کنند خود را از اردوگاه شرق مستقل نشان دهد امر غیر طبیعی نبوده، درحالیکه این چنین نبود و نیست! برای مثال: تسلیحات نظامی و قراداده های مربوط در این حوضه بهتر گواه بر دورغین بودن این ادعاء است.
وجود تسلیحات نظامی بومی یک دروغ تبلیغاتی است و صنایع دفاعی جمهوری اسلامی ایران پس از چهل سال که از آغاز طرحهای جهاد خودکفایی میگذرد همچنان مونتاژکار قطعاتی است که از روسیه، چین و کره شمالی وارد میکند و تمام این موشکها تکنولوژی ۱۹۶۰ زمان جنگ سرد هستند، موشک شهاب همان اسکاد شوروی است. جمهوری اسلامی ایران برای ایجاد موازنه قدرت نظامی در منطقه، همچنان مجبور به خرید تسلیحات مورد نیاز خود و نیروهای نیابتیاش از روسیه و چین است.
روسیه از گروههای جهادی اسلامی شیعه و سنی برای جنگ نفت و کریدورهای انرژی استفاده میکند، کرملین با ناآرام کردن منطقه خاورمیانه سعی میکند بر روی قیمت نفت در مقاطعی تاثیر بگذارد و غرب را تحت فشار قرار دهد و همچنین از طریق همین گروههای جهادی سعی میکند کوریدورهای انرژی رقیب به سمت اروپا و اسرائیل را با ایجاد ناامنی و جنگ به بنبست بکشاند و با جلوگیری از نفوذ غرب در کشورهای منطقه بتواند با دیپلماسی خود از طریق حکومت های افراطی هم پیمان با خود در منطقه، از طریق کاهش تولید نفت آنها بر قیمت جهانی نفت تأثیر بگذارد و اروپا را با بحران اقتصادی مواجه نماید. (رجوع شود به فصل دوم قسمت سوم)
همانطور که در سال ۱۸۰۰ میلادی علماء نجف و کربلا از جان ملکم پول می گرفتند.
سرلشکر سر جان مَلکُم افسر اسکاتلندی کمپانی هند شرقی، دیپلمات، تاریخدان و سیاستمدار بود. او در سالهای آغازین قرن نوزدهم بارها از سوی کمپانی برای بستن پیمان نامههای سیاسی و بازرگانی به دربار قاجار فرستاده شد و بعدها فرماندار بمبئی شد. جان ملکم ـ سفیر دولت انگلیس در ایران ـ درباره اوضاع آن روز و میزان نفوذ علما و مجتهدین، در تاریخ خود میگوید:
«علمای ملت که عبارت از قضات و مجتهدین است، همیشه مرجع رعایای بی دست و پا و حامی فقرا و ضعفای بیچارهاند. اعاظم این طایفه به حدی محترمند که از سلاطین کمتر بیم دارند و هر وقت واقعهای مخالف شریعت و عدالت حادث شود، خلق رجوع به ایشان کنند و احکام ایشان، عموما جاری است تا وقتی که مملکت اقتضای استعمال آلات حرب کند.»
در جای دیگر مینویسد:
«حکومت مجتهدین در محکمههای شرع بسیار است قضات همواره صورت مسائل را به ایشان عرضه دارند و فتوای مجتهد مردود نخواهد شد. پادشاه را یارای آن نیست که رد احکام ایشان کند و بسیار است که مصلحت سلطنت در این میدانند که فیصله امور را به مجتهدان مرجوع دارند و در وقتی که هیچ کس را جرات آن نیست که به جهت شفاعت مجرمی به پادشاه نزدیک شود، پادشاه را جرات آن نیست که توسط مجتهدی رد کند!
کمپانی هند شرقی بریتانیا به علمای شیعه در نجف کربلا، قم و شهرهای دیگر، ماهانه پانصد روپیه مستمری میداد
تا در موقعی که به فتوای آنها نیاز بود، همکاری کنند، نمونهی آن فتوای جهاد علیه روسیه تزاری بود که منجر به جنگ کشور ممالک محروصه پادشاهی قاجار و روسیه و عهدنامه ترکمنچای شد. طی این عهدنامه به پیوست عهدنامه تهران، انگلستان از پرداخت سالیانه دویست هزار تومانی که در قرارداد مفصل متعهد شده بود بدلیل تجاوز قاجار به مرز روسیه معاف گردید. لیست اسامی مجتهدینی که از بریتانیا مستمری می گرفتند در کتاب محمود محمود صفحه ۳۳۵ آمده است که فقط بیست تن از آنها علماء عراق هستند.
[نقش ابرقدرتها در ایران، امیرکیانی
تاریخ تشیع در کرمانشاه، محمدعلی سلطانی، ص۴۱.
مفاخر اسلام وحید بهبهانی، علی دوانی، ص۳۰۰.
تحلیل جامعه شناختی
از نظر جامعه شناسی پدیده اسلامگرایی، پدیده ای ضداجتماعی و دیگری ساز ناشی از زمینه های واگرایی فرهنگی نشأت گرفته از طرد اجتماعی دینمداران جامعه بوده است که منجر به تقویت انگیزه خشونت سیاسی افراد با هویت مذهبی گردیده است. از سویی این خشونت سیاسی نوعی پرخاشگری ناشی از ناکامی بوجود آمده از طرد اجتماعی در شاکله جهادگرایی شیعی و در قالب رژیم جمهوری اسلامی ایران بوده است و از سوی دیگر فعالیت های ضداجتماعی دینمداران خارج نشین و فعالیت های انتقامجویانه آنان علیه مردم داخل را در قالب یک اپوزیسیون اسلامگرا در برونمرز به دنبال داشته و دارد. برای روشنتر شدن ابعاد روانشناختی این پدیده ضداجتماعی، ابتدا به بررسی زمینههای پیده اسلامگرایی در دو مقوله اجتماعی مهم واگرایی فرهنگی و خشونت سیاسی میپردازیم:
-
ناکامی و خشونت سیاسی
نظریه ناکامی و پرخاشگری برای اولین بار در سال ۱۹۳۹ توسط گروهی از محققان (دالارد) و دوب، میلر، موور، عرضه شد این عده در اوائل کار تحقیقی خود به این نتیجه رسیدند که رفتارپرخاشگرانه نتیجهی مستقیم ناکامی است و بالعکس یعنی وجود ناکامی همیشه سبب بروز پرخاشگری میشود از زمان ارائه فرضیه به بعد افرادی نظیر مازلو ۱۹۴۱، آذین ۱۹۶۶، باس ۱۹۶۱ و دیگران در این مورد تحقیق کردهاند. یکی از اثرات این پژوهش اصلاح فرضیه ناکامی ـ پرخاشگری بود که توسط برکوینز عرضه شد این تئوری بخش مهمی را به تئوری اولیه ناکامی ـ پرخاشگری اضافه کرد و عواملی که در بروز ناکامی دخیل هستند را بررسی می نماید. بر اساس این تئوری ممکن است واکنشهای دیگری مانند تغییر، حذف یا تسلیم در برابر عوامل باعث ناکامی شود. برای مثال فردی ممکن است از ایدئولوژی و سبک زندگی خود جهت جلب توجه یا محبت دیگران استفاده کند، در این حالت بی توجهی اطرافیان به این عمل موجب انزوای وی گردیده و احتمالاً سبب ناکامی خواهد شد.
-
واگرایی فرهنگی و طرد اجتماعی:
در جغرافیای سیاسی موسوم به ایران و خصوصاً در نواحی مرکزی آن، اشخاص داری هویت مذهبی، احساس در متن نبودن، مطرودیت و حاشیه نشینی اجتماعی داشته و دارند و این مسئله طرد و به انزوا کشیده شدن که با آن مواجه میشوند، بالتبع به ذهنیت منفی و احساس طرد و حقارت در آنان میانجامد که آنها را به اقلیتهای اجتماعی تبدیل نموده است. بدیهی است که طردهای رخ داده برای کلیت جامعه نظام های مختلف اجتماعی و جریان سالم و عادی حیات جمعی، هزینه های سنگینی در بر خواهد داشت که مطالعه و بررسی آن برای شناخت جریان ضداجتماعی اسلامگرای حاضر در اپوزیسیون نیز حائز اهمیت است.
در زمینه طرد اجتماعی رویکردی پارادایمی وجود دارد که عبارت است از پارادایم همبستگی که با توجه به این پارادایم اساس طرد اجتماعی تفاوت و مغایرت ارزش ها و هنجارهای فرد و گروه ها از فرهنگ مسلط است و زمانی که این تفاوت ها در زمینه فرهنگ مسلط قابل اغماض نباشد مبنایی برای سلب صلاحیت اجتماعی افراد و گروه ها فراهم می آورد و روابط بین افراد و جوامعی که در آن زندگی میکنند را نقض و قطع می نماید [غفاری و تاج الدین (۱۳۸۴)]. در حقیقت تفاوت ارزشها و هنجارهای فرد و گروه ها از فرهنگ مسلط باعث گسیختگی روابط اجتماعی بین فرد و جامعه شده و احساس طرد اجتماعی را در میان گروه های مذهبی تر در جامعه ایجاد مینماید. مارتین زیبرا نیز معتقد است که عدم صلاحیت برای شرکت جستن در الگویی بهنجار و کارا موجب شکست در دستیابی به هنجارهای جامعه مدرن شده و احساس طرد را در برخی گروه ها ایجاد می کند.
با توجه به وضعیت رو به مدرنیته جامعه ایرانی، ناشی از عصر جدید تکنولوژی رسانهای، تحولات فرهنگی نسل جدید و شکاف میان دولت و ملت که منجر به تنفر از هویت مذهبی گردیده است، گروه های مذهبی موجود در آن، با روند تغییرات دچار بحران و آسیب های مختلفی به لحاظ اجتماعی گردیدند بدینصورت که اقلیت دینمدار ایرانی در موقعیت واگرایی فرهنگی قرار گرفته اند و بنا به خوانش ایشان از یک طرف با احساس طرد شدگی از جانب اکثریت شهروندان جامعه که از طرفی با عبارات و الفاظ رکیک ” در معابر شهری و وسایل حمل و نقل عمومی فارسستان مورد خطاب قرار می گیرند و در موسم حج نیز از سوی مردم کشورهای اسلامی با عبارات “مجوس” و “رافضی” رانده میشوند که به تضعیف تعلق و همبستگی میان آنان با اکثریت جامعه مسلمان داخل و خارج منجر شده است که تحقیر فرهنگی این افراد را بر حسب هویت مذهبی که به آنها نسبت داده میشود نشان میدهد. این حقارت و انزوا درمورد اسلامگرایانی که مهاجرت می کنند، در جامعه ایرانیان خارج از کشور دوچندان میشود. وضعیت اپوزیسیون یک رژیم مذهبی به گونهای است که یک انسان مذهبی در آن احساس حقارت می کند.
بنابراین با توجه به نظریه های دالارد و زیبرا، با بررسی جامعه ایرانی به عنوان نمونه تحقیق، به این حقیقت میرسیم که بحران های انزوا و طرد اجتماعی ناشی از واگرایی فرهنگی، فرآیندهای بروز ناکامی را در جامعه عامل شده تا زمینه های پرخاشگری دینمداران به عنوان یک پدیده ضداجتماعی بصورت خشونت سیاسی نمود پیدا کند. مشابه عمومی این رفتار، انسانیت زدایی هایی است که توسط کسانی كه در درون خود درباره برجستگیهای ديگران احساس حقارت كنند، شخصیت های مخرب، بدخواهان، حسودان و كسانی كه دارای احساس حقارت اند عليه برجستگان جامعه انجام میگيرد وگاهی نيز بار انتقام جويی دارد كه به مضمون ( الغيبت جهد العاجز ) صورت می گيرد. به عبارت دیگر در جغرافیای سیاسی موسوم به ایران اجتماع و تبانی برای خشونت سیاسی برعلیه جامعه مدرن بصورت اسلامگرایی نمود یافته است که نه یک مکتب آزادیبخش بلکه تنها کنشی انتقامجویانه علیه تحقیر اجتماعی است که پیشرفت در علم و دانش بوجود آورده که باعث انزوای سیاسی اجتماعی این گروه بوده است. این خشونت سیاسی در اصل قیامی انتقامجویانه بر علیه انکار کنندگان است که ابتدا خیلی نرم از دیگری سازی و انسانیت زدایی از آنان در فضای مجازی آغاز گردیده و سپس با حذف فیزیکی گروههای مردمی با استفاده از خشونت نظامی در خلال انقلاب بصورت قتل عام جوانان در خیابان و دستگیری و اعدام فمینیستها خاتمه خواهد یافت.
ایدئولوژی انترناسیونالیسم اسلامی، توده محور است و لذا اپوزیسیون اسلامگرای فارس بدنبال جذب ریزشی های جمهوری اسلامی ایران است یعنی افراد مذهبی که به جمهوری اسلامی پشت کرده اند، کسانی که معتقدند، اسلام واقعی این اسلام نیست. با این گفتمان که رژیم ایران دست نشانده یهود است و آخوندها ۴۵ سال به نفع اسرائیل و قدرتهای جهانی و به ضرر فلسطینی ها خدمت کرده اند و حالا ما اسلامگرایان راستین اپوزیسیون هستیم که ایندفعه مردم را واقعاً به بهشت می بریم و ما ضدامپریالیست های واقعی هستیم و رژیم حاکم فیک است. این روند گفتمانی، هسته سخت ضدجنبش آنان را سازمان میدهد ولی این پایگاه اجتماعی بسیار کوچک است و برای سرکوب نسل جوان انقلابی فارس چه در فضای مجازی و چه قتل عامشان در خیابان کافی نیست. لذا برای قدرتمند شدن نیاز به همراهی ملتهای غیرفارس دارند اما زهی خیال باطل! زیرا احزاب استقلال طلب به هیچ وجه آنها را نخواهند پذیرفت، آنها بسیار مدبرانه به خوانش استعماری نرم آنها در قالب حمایت از حقوق اتنیک واقفند، علیالخصوص احزاب عرب خوب می دانند که تمام این مدعیان حقوق اتنیک، دست از نفت عربستان الأحواز برنمیدارند. لذا تنها دست آویز اسلامگرایان فارس، احزاب مبتذل فدرالیست هستند که بدلیل انزوای سیاسی و بعضاً مسلح بودن طعمهی شیرینی برای اپوزیسیون اسلامگرای فارس هستند، لذا طی مذاکراتی آنها را به سمپات خود مبدل می کنند. مهندسی جنگ روانی اسلامگرایان فارس بصورت یک تیر و دونشان است تا از یک سو از خیابان های فارسستان انسانیت زدایی نموده و از سوی دیگر با استفاده از گسست نژادی، مردم غیرفارس را علیه خیابانهای مرکز متحد کنند. به عنوان مثال: صحه گذاری بر روی تصاویر صداوسیما با هدف اینکه انقلابیون جنبش ژینا را پایگاه اجتماعی رژیم در تجمعات حکومتی و انتخابات حکومت نشان دهند. و یا صحه گذاری بر روی تصاویر رسانه های سلطنت طلب که از طریق نرمافزار و هوش مصنوعی شعارهای سلطنتی را روی تجمعات کوچک پراکنده داخلی و استادیوم فوتبال می گذارند نظیر «جانم فدای ایران» و «رضاشاه روحت شاد». تا از طریق این خوانش غلط پروپاگاندایی با این هدف که اولاً جوانان و زنان فرودست فارس را با اپوزیسیون مبتذل ایرانی خارج نشین در یک جبهه نشان دهند و دوماً آنان را متهم و شریک در جنایات رژیم ایران علیه ملتهای غیرفارس نشان دهند. برآیند این دکترین جنگ روانی اگر هم موجب سازماندهی برای قتل عام مردم مرکز توسط اسلامگرایان اپوزیسیون نشود، لااقل از بوجود آمدن هرگونه اتحاد برای سرنگونی رژیم فعلی و روی کار آمدن آلترناتیو انکارگرشان که سکولار و مداراگر با غرب/سعودی/اسرائیل است، جلوگیری به عمل خواهد آورد. اسلامگرایان ایرانی خارج نشین شامل دین پژوه، روشنفکران دینی، اسلامگرایانی که تحصیلات خارجه در زمینه علوم سیاسی دارند، که به زبان انگلیسی در مورد انترناسیونالیسم اسلامی مقاله می نویسند تا توجه سیاستمداران غربی را به خود جلب کنند. گهگاهی انتقاد های نرمی به نظام حاکم ایران می کنند که باعث شد رسانههای فارسیزبان آنها را نه به عنوان منتقد بلکه به عنوان مخالف رژیم جا بزند و برخی مقالات مجعول آنها را منتشر کنند.
آنها از اتحاد حماس با رژیم ایران ذوق مرگ هستند و می خواهند از آن نتیجه بگیرند که شیعه و سنی باهم متحد و انترناسیونالیسم اسلامی دارای یک ایدئولوژی واحد است. طوری سخن می گویند که انگار تمام بودجه حماس از طریق ایران است. در حالیکه نیمی از بودجه حماس از طریق آلسعود و مابقی از طریق دوول خلیج عربی تأمین میشود و ایران سهم کوچکی از آنرا دارد. وقتی تنشها با ایران بر سر حمایت از رئیسجمهور اسد در سوریه بالا گرفت، ایران کمک مالیاش به حماس را قطع کرد و بودجه اش را به مهمات نظامی محدود کرد، که به معنای کاهش بودجه از ۱۵۰ میلیون دلار در سال ۲۰۱۲ به ۶۰ میلیون دلار در سال ۲۰۱۳ بود. در سال ۲۰۱۵ که حماس از نقش ایران در جنگ داخلی یمن انتقاد کرد، این میزان باز کاهش پیدا کرد و این پادشاهی آلسعود و دوول خلیج عربی بودند که کسر بودجه حماس را عوض ایران تأمین کردند. و باز مجدداً ذوق مرگ هستند که سید جمالالدین اسدآبادی شیعه بوده، و خیلی اورا بولد می کنند ولی این ذوق مرگ بودن باید آنجا خاتمه یابد که سیدجمال در سال ۱۸۹۷ فوت شده است و اخوان المسلمین در سال ۱۹۲۸ میلادی در شهر اسماعیلیه مصر به دست حسن البنا بنیان نهاده شد و تأثیر گرفتن اخوان المسلمین از سید جمالالدین یاوهای بیش نیست. خود را به در و دیوار میزنند تا درمقابل کتابهای قطور مهدویت تشیع که در حد فیلمنامه ارباب حلقه ها داستان های تخیلی و جادویی از آینده نوشته است، بیاید و حدیثی که تنها یک جمله کوتاه است: «در آینده مردی از حجاز خروج می کند که دین اسلام را زنده می کند» را از برخی علماء فِرَق اربعه اهل سنت تأیید شده بداند که حالا راست و دروغ این ادعا هم بماند و این را ذوق مرگانه بچسباند به ایدئولوژی آخرالزمانی تشیع که بگوید شیعه و سنی در انترناسیونالیسم اسلامی آخرالزمانی متحد هستند. ولی این ذوق مرگ بودن باید آنجا خاتمه یابد که انترناسیونالیسم اسلامی اهل سنت را جهادگرایی سلفی تشکیل داده است که ائمه اربعه اهل سنت را اصلاً و اساساً قبول ندارند. آنها سعی می کنند از این طریق قدرت این ایدئولوژی را دو چندان نشان داده و دوول غربی را قانع کنند که اسلامگرایی در جغرافیای سیاسی موسوم به ایران بنیادین و غیرقابل تغییر است و بدیل جمهوری اسلامی ایران یک نظام اسلامگرای ضد اسرائیلی دیگر است که باید با هماهنگی با آمریکا انتصاب شود تا مداراگر با غرب باشد. آنها میکوشند تا از این طریق برای پذیرفته شدن سازمان مجاهدین خلق ایران به عنوان تنها آلترناتیو پسا جمهوری اسلامی زمینه سازی کنند.
ایدئولوژی انترناسیونالیسم اسلامی، برساختی کذب از اسلام و تفسیری دروغین از دین برای تکفیر رغیب سیاسی خود و دیگر انکار کنندگان و به حرکت درآوردن توده ها بر محور ستیز با گروههای متجدد است. بنابراین، اساس این ایدئولوژی بر دروغ است، دروغی که توسط کارشناسان دین برای بدست آوردن قدرت علیه انکار کنندگان معماری می گردد. و اما این برساخت دروغین کینهتوزانه ناشی از عجز، حسادت و ناکامی در مقابل تفکرات مدرن امروزی است. برای بیشتر روشن این مطلب یکی از مثالهای معاصر آن وقایع دوسال پایانی رهبری روح الله خمینی است که مقارن با جلسه شورای امنیت و تصویب قطعنامه ۵۹۸ بود، اما سوألی که پیش میآید این است که چرا قبول قطعنامه ۵۹۸ یکسال طول کشید؟
قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل در ۲۹ تیر ۱۳۶۶، برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق صادر شد. متن آن با قطعنامههای قبلی تفاوت داشت. موضوع «مسئولیت منازعه» برای اولین بار در آن مطرح شده بود که همان «تعیین متجاوز» مورد نظر ایران بود و آمرانه میخواهد که ایران و عراق به عنوان نخستین گام در حل اختلاف از طریق مذاکره، آتشبس فوری را رعایت کنند، کلیه عملیات نظامی را در زمین، دریا و هوا قطع کنند و نیروها را بدون درنگ به مرزهای شناخته شده بینالمللی بازگردانند. دو روز پس از صدور قطعنامه عراق آن را پذیرفت، اما مسئولان ایران از قبول قطعنامه خودداری کردند. به این دلیل که اولاً رژیم ایران بیم داشت این آتش بس باعث بشود که رژیم پایگاه اجتماعی خودش را از دست بدهد زیرا این پایگاه اجتماعی را جنگ قدرتمند مینمود و ثانیاً از این ترسید که مردم به حسن نیت غرب و سازمان ملل متحد پی ببرند و این مسئله باعث رواج غربگرایی میشد که زمینهاش را مردم از زمان پهلوی داشتند. لذا یک روز بعد از صدور قطعنامه خامنهای رئیسجمهور گفت: «ایران هرگز این قطعنامه را که با فشار و تحت نفوذ آمریکا تهیه و تصویب شدهاست قبول نخواهد کرد». وی در سخنرانی ۳۱ شهریور ۱۳۶۶ در نیویورک، نشانه ای از قبول قطعنامه بروز نداد و گفت «صلح با چنین فردی (صدام) بیپایه است و هدف اصلی ایران بازپسگیری زمینهای اشغالی یا اخذ غرامت نیست بلکه تنبیه متجاوز است و هر دستاورد دیگری را خسارت دانست و با اشاره به اقدامات ایالات متحده در جنگ در دفاع از عراق و اقدامات آن در خلیج فارس هشدار داد که آمریکا پاسخ این اقدام زشت را دریافت خواهد کرد».
ایران نتنها آتش بس را قبول نکرد بلکه دهها عملیات جدید را علیه عراق آغاز کرد و بخواطر کله شقی روحانیون ایرانی در یکسال آخر جنگ ۴۵۰۰۰ نفر نیروی داوطلب ایرانی که بیشتر آنها کودک سرباز بودند جان باختند. به بیان دیگر در این هشتسال به نظر میرسد وضعیت جنگ به گونهای پیش رفته که دستگاه جنگ هر سال هزینه انسانی بیشتری برای بقا طلب کرده است. در همین راستا پدافند هوایی ایران تعمداً به هواپیمای مسافربری خودی شلیک کرد و جان نزدیک به ۴۰۰ غیرنظامی را گرفت و آنرا به گردن آمریکا انداخت تا خشم مردم را افزایش داده و تعداد بیشتری از مردم به جبهه بروند. بمباران شهرها در سالهای ۶۶ و ۶۷ به بیشترین میزان خود رسید و موشکباران نیز به صورت بیسابقهای افزایش یافت و به تهران رسید که در طی آن ۶۶۰۰ غیر نظامی کشته شد. عراق با امکانات زیاد بخشهای تحت کنترل ایران را در حملات پیاپی پس گرفت. وضعیت جنگ آنچنان که ایران میخواست پیش نرفت فلذا در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ مجبور به پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شد.
رویکرد ملت عرب:
در خاورمیانه ملیگرایی نسبت به اسلامگرایی چه در ممالک عربی و چه غیر عربی، پایگاه اجتماعی بزرگتری داشته است، چراکه مردم عرب ضمن احترام به دین اسلام معتقدند که ملی گرایی به مراتب آلترناتیو قویتری برای رشد و شکوفایی کشور است و ایرانیها نیز از فساد روحانیون تشیع بیمناکند و آنها را حائض شرایط حکمرانی نمیدانند.
عربستان الأحواز ولایتی است که در دوران پیشا اسلامی میزبان اولین تمدن خاورمیانه بوده است و پس از اسلام نیز میزبان دولت آل مشعشع در سده هشتم و نهم هجری قمری بوده است.
با اینحال که روحانیون، برای مثال، بر خلاف وضعیتی که در بخشی از جغرافیای سیاسی موسوم به ایران می بینیم، هنوز در میان ملت عرب جایگاه و منزلت دارند ولی در طی سالهای گذشته نیز حکومت سرمایه گذاری فراوانی بر این بعد کرده است که از جمله آنها احداث یک حوزه علمیه بزرگ در دل یکی از مناطق فقیرنشین عرب (لشکر آباد) است که مدیریت آن بر عهده آیت الله عباس کعبی عضو مجلس خبرگان است. سالیانه ده ها روحانی از این حوزه فارغ التحصیل می شوند و به دل جامعه می روند. این روحانیون با شیوخ و سادات حلقه های قدرتی را می سازند که روابط مردم عرب را با حکومت اشغالگر ایران تنظیم می کنند و همین گروه ها در ایام انتخابات نیز با مشارکت مستقیم یا غیر مستقیم در فرایند انتخابات (حمایت، رای دادن، حضور نمادین در ستادهای انتخاباتی و…) تنورهای انتخاباتی را داغ می کنند. این گروه ها یا انتخابات را به عنوان امری شرعی به مردم معرفی می کنند یا آنکه با توجه به حرمت و منزلتی که در میان بخشی از جامعه دارند باعث می شوند که آنها به پای صندوق های رای بروند، یا آنکه خودشان نامزد هستند و به همین دلیل مردم را به انتخابات دعوت می کنند و بدین ترتیب بسیج سازی می کنند و بعلاوه در چنین فضایی طلاب جوانی که در این مدارس علمیه رشد می کنند برای همراهی با جامعه عرب احوازی تربیت نمی شوند بلکه به سربازان فرهنگی اشغالگران برای کنترل این جامعه تبدیل می شوند تا ذهن مردمی که در مقابل مذهب اشغالگر مقاومت می کنند را به انقیاد اشغالگر درآورند.
همدستی با اشغالگران
تفکر انترناسیونالیسم اسلامی با نفی هویت اتنیکی، اسلام را تنها هویت موجود برای انسانها میداند و هویت اتنیکی را ابزار تفرقه عنوان میدارد و از این طریق سعی در کنترل جوامع انسانی حول هویت دینی دارد. از این رو مورد توجه دولت-ملتهای استعمارگر مانند عثمانی، ایران و پاکستان که سیاست پاکسازی اتنیکی را در پیش گرفته اند قرار گرفت و از سویی با توجه به اینکه انترناسیونالیسم اسلامی مکاتب غربی را که با تعصب بی چون و چرا روی وحی آسمانی مخالف بوده و طرفدار فلسفه، تعقل و پویایی اندیشه انسانی است را دشمن انگاری میکند و تهدیدی برای خود می بیند، از اوایل دوران جنگ سرد مورد توجه شوروی و کا گ ب قرار گرفت تا با هم افزایی و کمک گرفتن از آن بتوانند جولوی نفوذ غرب را در منطقه بگیرند و هم اکنون نیز روسیه این سیاست را برای تأمین امنیت خود در کشورهای همسایه دنبال می کند.
مشروعیت بخشیدن به تشیع توسط ایدئولوژی ایرانگرایی به عنوان ابزار ملی که نتنها به مثابه یک مذهب ایرانی در مقابل دین عرب به شمار می رود بلکه ابزاری مذهبی برای سرکوب تنوع اتنیکی حول گذاره «امت واحده» نیز هست و لذا انترناسیونالیسم اسلامی را حافظ تمامیت ارضی خود دانسته است که این اتحاد مقدس تنوع جنسیت را در مرد خلاصه نموده و فرهنگ تک جنسیتی فاشیستی را ترویج می نماید قدرت سیاسی را در دست اتنیک فارس به عنوان یگانه اتنیک حافظ شارع مقدس تشیع محصور می نماید این هم افزایی با تشیع نتنها توسط سلطنت شاهنشاهی مسبوق به سابقه بوده است بلکه تا هم اکنون توسط جمهوری خواهان ایرانگرا استمرار یافته است. آیا اینان میتوانند پرچمدار شعار مترقی زن زندگی آزادی و پیشگامان دموکراسی باشند؟ چرا جمهوری خواهان خارج نشین اسرار دارند تا این فتیش کهن فاشیستی را با شعار مترقی زن زندگی آزادی آمیخته سازند تا ابزار تفرقه و استمرار استبداد شاهنشاهی و آخوندی را در قالب جمهوری پیاده نمایند؟
جواب این سوال نزد قدرتهای شرقی است که این اپوزیسیون را به جهت محافظت از منافع خود تشکیل دادهاند.
و اما در استانهای جعلی مرزی روحانیت غیر فارس مفتخور و وابسته به اشغالگر ایرانی هستند. آنها ضمن مخالف بودن با هویت طلبی اتنیکی تشکیل هرگونه آلترناتیو را برای ملتهای غیر فارس ناممکن جلوه داده و در غیاب آلترناتیو بومی، سعی دارند مردم را به امتیازات اندکی که از اشغالگر میگیرند قانع نموده و تمامیت ارضی ایران تک هویتی را برای اشغالگر ایرانی تضمین نمایند و با استخوانی که از ارباب فارس خود میگیرند در ولایت خود صاحب قدرت شوند. و فقری که اشغالگری فارس بوجود آورده را مسبب آمرزش گناهان نشان دهند. و در این میان انتقادات نرمی نیز به اشغالگر در خطبه های نماز جمعه انجام می دهند که رژیم اشغالگر ایرانی این کنش گری نرم را که باعث مهار گروههای آزادیخواه مسلح میشود را دوست دارد.
دکترین رژیم ایران در مستعمرات
رژیم ایران برای رشد انترناسیونالیسم اسلامی در استانهای جعلی مرزی از دو روش سود میبرد. بدینصورت که در نخست با بوجود آوردن اپوزیسیون دست دستساز ایرانگرا و اسلام ستیز در دیاسپورای ایرانی سعی میکند ملتهای غیر فارس را بر روی یک لج و لجبازی بیاندازد که به سراغ اسلامگرایی در مقابل فاشیسم ایرانگرای سکولار بروند و از سوی دیگر با دستگیر کردن زندانیان عقیدتی و صدور احکام سنگین برای آنها از جمله اعدام و حبسهای طولانی اسلامگرایی را در مناطق غیر فارس به خصوص جوامع اهل سنت در مناطقی مانند کردستان و بلوچستان رشد بدهند و بدینوسیله دستاویزی برای ایجاد رقابت بومی با هویت طلبان استقلال طلب سکولار و احزاب آنها در مناطق غیر فارس به وجود بیاورند و پایگاههای مردمی آنها را تضعیف کنند.
جوانان احوازی
دانش آموزان عرب در دوران کرونا به خاطر تحصیل مجبور شدند برای ادامه تحصیل گوشی موبایل هوشمند داشته باشند و این وجود گوشی هوشمند باعث شد که آنها بتوانند به شبکههای اجتماعی دسترسی پیدا کنند و همین باعث شد که آنها با مدیای عربی آشنا بشوند و از این طریق بتوانند با جوانان عرب در افسانقاط دنیا آشنا بشوند و با جامعه عرب در کشورهای دیگر عربی ارتباط برقرار کنند و همین مسئله باعث شد که جوانان عرب الاحواز متوجه بشوند که جوانان عرب در کشورهای دیگر عربی دارای رفاه و آزادیهای دیگری هستند که آن نیز ناشی از وجود یک دولت-ملت عربی است و لذا آنها نیز خواستار چنین رفاه و جامعه مدرن عربی بشوند و هماکنون ما شاهد هستیم در عربستان الاحواز حتی جوانانی که دانشجو هستند جوانانی که تحصیل کرده هستند بیش از پیش لغت عربی را هویت خود میدانند و با فلسطین نیز اظهار همدردی و همزاد پنداری دارند. این پیده ای است که به آن جهانی سازی عربی در عصر اطلاعات می گوییم که باعث شده است که نسل جوان و نسل Z عربستان الاحواز به ملیگرایی عربی گرایش پیدا کنند و این فرصت مناسبی است برای احزاب عرب که بتوانند پایگاه اجتماعی خود را در میان این جوانان توسعه دهند و جنبش آزادیخواهی ملت عرب را از عقیم بودن و ناکارآمدی با توسعه گرایش به ملی گرایی عربی مدرن در تقابل با جریانات بومی ناکارآمدی که با مدیریت جامعه سعی دارند ملت عرب را به فرهنگ اشغالگران آلوده سازند، در لایه های جامعه عرب رشد کرده و جامعه.