در این سلسله درس گفتارها سعی داریم از ضد انقلاب صحبت کنیم که جامعه را به عقیم بودن و عقیم شدن سوق میدهد تا هیچ بدیلی برای جمهوری اسلامی ایران به وجود نیاید. این عوامل میتواند عوامل داخلی و یا خارجی باشد. اگر بخواهیم در مورد عوامل ضد جنبش در داخل یک جامعه صحبت کنیم باید بگوییم که رژیم ایران طی نیم قرن گذشته به جهت آنکه با جنبشها و مخالفان و معارضین خود مقابله کند کوشیده تا بیش از هر چیز از عوامل ضد جنبش و ستون پنجم های داخل یک جامعه و در نهایت اپوزیسیون دست ساز استفاده کند و بعلاوه سعی مینماید جریانات انحرافی به وجود بیاورد تا با مخالفین اصلی خود مقابله نموده و پایگاه اجتماعی آنان را تضعیف کند و از ملحق شدن لایههای جامعه به جنبشهای واقعی جلوگیری کند و از این طریق با غبار آلود کردن سپهر سیاسی اپوزیسیون بتواند یأس را بر جامعه مستولی نماید تا از این طریق برای مردم معترض، کنشگری را بیهوده و بی سرانجام نشان دهد و هزینه دادن برای تغییر رژیم را بیهوده و بیسرانجام نشان داده تا جامعه را عقیمتر و مایوستر کند. به وجود آمدن جنبش و انقلاب بسته به عزم تغییر در خود جامعه دارد زیرا باید از دل جامعه این جنبشها و این حرکتها به وجود بیایند که به دو مقوله وابسته است اولاً امید به تغییر و ثانیا خشم جامعه نسبت به وضعیت موجود و ضد جنبشها نیز جهت تضعیف همین دو عنصر توسط خود رژیمهای حاکم به وجود میآیند تا از این طریق بتوانند فضای جامعه را کنترل و از کنشگری ممانعت به عمل بیاورند و یا اگر کنشگری تشکیل میشود به صورتی باشد که خطری برای موجودیت رژیم به وجود نیاورد و جامعه را مأیوس از نتیجه بنماید. رژیم تلاش مینماید از طریق سیاستهایی که دنبال میکند بصورت مستقیم یا غیرمستقیم این ضد جنبشها را تقویت کند و محبوبیت آنها را در جامعه افزایش دهد و جامعه ناراضی را به سمت آنها سوق بدهد. در زمانی که توده مردم با دادن هزینههای انسانی و مالی با یک جنبش شکست خورده مواجه میشوند ضمن مأیوس شدن از ادامه آن جنبش و تبدیل شدن آن به انقلاب از آن پس محافظهکارتر شده و برای کنشگری بعدی محافظهکارتر عمل خواهند کرد و از عواقب شروع یک انقلاب جدید خواهند ترسید و این چنین یک جامعه عقیم خواهد شد. هر رژیم دیکتاتوری به دنبال این هست که برای استمرار حاکمیت خود جامعهای عقیم داشته باشد به مانند دیکتاتورهایی که در افسانقاط دنیا سالیان سال هست که بقا پیدا کردهاند و توانستهاند جامعه ناراضی خود را عقیم کنند برای نمونه میتوانیم به جمهوری خلق چین و جمهوری دموکراتیک کره شمالی اشاره کنیم آنها رژیمهای توتالیتری هستند که سالیان سال بقا پیدا کردهاند و دارای جامعهای ناراضی با فضای عقیم و غیر انقلابی هستند. لذا به جهت آنکه یأس از کنشگری را از جامعه بزداییم و بتوانیم جنبشی موفق تشکیل بدهیم باید عوامل ضد جنبش بومی که نتیجه گرفتن را کند میکنند و مانع دسترسی ما به یک جنبش موفق هستند را شناسایی و بی اعتبار نماییم. زیرا این عوامل به مثابه ستون پنجم رژیم حاکم و با ابزارهای مالی و رسانهای خود و با اعتباری که متاسفانه با فریب در میان مردم پیدا کرده اند باعث میشوند که انقلابیون و طالبان تغییر به نتیجهای که میخواهند برسند دست پیدا نکنند و مأمور هستند که مردم را مردد و جنبشها را بی اعتبار نموده و به شکست وادارند.
و اما ضد جنبشها نیز به مرور زمان اعتبار خود را از دست میدهند و جامعه نسبت به آنها ایمن و واکسینه میشود ولی پس از این رویداد، آنها سعی میکنند از گروههای میانجی استفاده کنند که با استفاده نادرست از کلید واژه “اتحاد” خود را مجدد به فضای بازی پرتاب کنند تا اهدافی که رژیم میخواهد را وارد فضای انقلابی نموده و با ایجاد تفرقه و پروپاگاندا بتوانند مجدداً اهداف رژیم را محقق سازند و به ماموریت خود جامع عمل بپوشانند.
در یک انقلاب سیاسی برعلیه رژیم ممکن است دو یا چند سازمان سیاسی که اهداف و مسیر مشترکی دارند با هم ائتلاف کنند اما اتحاد مقولهای است که معمولاً مصرف آن به عنوان یک تاکتیک سیاسی در موارد مربوط به انتخابات مردمی در یک دولت مستقر میباشد و استفاده از آن در مقوله انقلاب مسئلهای غیر مرتبط میباشد، ضد جنبش ها از این طریق سعی میکنند با نفوذ مجدد در اپوزیسیون و دخالت مستقیم در اهداف انقلاب و رد خواستههای خیابان، مطالبات رادیکال خیابان را تقلیل داده و از این طریق با تخریب چشم انداز پسا جمهوری اسلامی ایران توده مردم را برای ادامه مبارزه بیانگیزه کنند.
در ادامه برای واکاوی این مباحث را با سرفصل های زیر آغاز خواهیم نمود:
فصل اول) نقش قدرتهای فرامنطقهای در اپوزیسیون
فصل دوم) انترناسیونالیسم اسلامی
فصل سوم) چپ فارسی
فصل چهارم) ایرانگرایی